داستان صوتی گزارش پرواز به فضا + پرسش های استدالالی
امروز می خواهیم در قالب یک داستان جذاب همراه با لی به فضا برویم.پس کوله بار تان را جمع کنید و فایل صوتی زیر را برای شروع سفر پلی نمایید.
دانلود داستان صوتی گزارش
Lee sat among the books at the library and thought about his group project.
لی در میان کتاب های کتاب خانه نشسته بود و در مورد پروژه گروهی شان فکر می کرد.
They had to turn it in soon, but he hadn’t even started his part! Jack and Claire were in his group. They had worked hard. They were also very smart, and Lee didn’t want them to get a bad grade.
آنها باید به زودی آن را تحویل می دادند.اما او هنوز بخش خودش را شروع نکرده بود.جک و شری در گروه او هستند.آنها به سختی زحمت کشیده اند.آنها همچنین بسیار باهوشند.و لی نمی خواست آنها نمره بدی بگیرند.
Jack did the report. He wrote a lot of very good sentences and described things with great adjectives. Claire drew a nice map of the stars. Now, Lee needed to do his part of the project.
جک گزارش را انحام داد.او جملات بسیار خوبی نوشت و چیزها را با صفت های عالی توصیف کرد.کلر نقشه خوبی از ستاره ها کشید.حال لی باید بخشی از پروژه را انجام دهد.
“Well, I suppose I need to start my model,” Lee thought.
لی فکر می کرد:«خب،من گمان می کنم لازمه مدل ام رو شروع کنم»
Making a model of a planet was really hard. Lee tried to read several books, but he couldn’t comprehend any of the charts. “We’re going to fail because of me!” Lee said. He put his head down on the table and said, “I wish I could see a planet, instead of having to read about it!”
ساختن مدل سیاره بسیار سخته.لی تلاش می کند چندین کتاب بخواند.اما نتوانست هیچ یک از نمودار ها را درک کند. لی می گوید:«ما به خاطر من مردود می شویم» او سرش را روی میز انداخت و گفت:«آرزو می کنم بتوانم سیاره ای را ببینم به جای این که در مورد شان بخوانم»
Suddenly, there was a bright light. Lee was pulled from his chair, through the roof, and right into a strange ship! “Hello, kid,” said an alien. “Did you ask for help?”
ناگهان،نور روشنی آمد.لی را از روی صندلی اش به سقف درست در داخل یک کشتی عجیب و غریب کشاند.غریبه گفت:ـ«سلام بچه»«آیا کمک می خواستی؟»
Lee told the friendly alien all about his project. The alien agreed to help Lee solve his problem. “First, we’ll fly through space to view the universe. Then, I can help you make a model of my planet.”
لی به غریبه مهربان همه چیز را در مورد پروژه اش گفت.غریبه موافق بود به لی کمک کند و مشکل اش را حل کند.«اول،ما در فضا پرواز می کنیم که جهان را ببینی،سپس من به شما کمک می کنم مدلی از سیاره من بسازی.»
Soon, they were going through the clouds. They passed the moon. Then they viewed Mars. Lee was very excited. Instead of a bad grade, his group would have the best project ever!
به زودی،آنها از میان ابرها عبور کردند.آنها از ماه گذشتند.سپس مریخ را مشاهده کردند.لی بسیار هیجان زده بود.گروه او به جای نمره بد، بهترین پروژه را خواهد داشت!
“It’s time to go home,” the alien finally said. On the way back, he helped Lee make a model of the planet Mars. Soon, they were on Earth.
غیربه مهربانانه گفت زمانش رسیده بریم خونه.در راه برگشت او به لی کمک کرد مدل سیاره مریخ را بسازد.کمی بعد،آنها روی زمین قرار گرفتند.
“Thanks,” Lee said. “My model will be awesome!” Then he took his model and said goodbye to his new friend.
لی گفت: متشکرم. “مدل من عالی خواهد بود!” سپس مدلش را گرفت و با دوست جدیدش خداحافظی کرد.
پرسش های داستان گزارش
کلام آخر
اگر پس از پاسخ به سوالات بالا به این نتیجه رسید که ریدینگ تان چنگی به دل نمی زند مقاله های زیر را نیز بخوانید.
برای دانلود تمامی داستان های بالا به صورت یکجا می توانید به نرم افزار آموزش انگلیسی شیوا استفاده کنید.