برای مشاهده یافته ها از کلید Enter و برای خروج از کلید Esc استفاده کنید.

داستان صوتی روح مهربان

اگر به داستان های ترسناک علاقه مند هستید و می خواهید این لذت را در زبان انگلیسی تجربه کنید کافیست داستان زیر را بخوانید.

داستان صوتی ترسناک روح مهربان

A nice woman lived by a large river. She loved children. She wanted to help them in any way. She loved her community, and everyone in the community loved her. She lived a very long time and became very wise.

یک زن خوب در کنار رودخانه ای زندگی می کرد.او بچه ها را دوست داشت.او می خواست به هر طریقی به آنها کمک کند.او جامعه خود را دوست داشت و همه افراد جامعه او را دوست داشتند.او مدت زیادی زندگی گرد به فردی با هوش تبدیل شد.

When she died, she became a ghost. She was dead, but every night she returned to her community. She wanted to help children and not to cause them fright. But she had a scary voice. Children were afraid of her, but the ghost was a good one. She only scared them to help them.

وقتی مرد تبدیل به روح شد.او مرده بود ولی هر شب به جامعه خود باز می گذشت.او می خواست به بچه ها کمک کند و باعث ترس شان نشود.صدایی ترسناکی داشت بچه ها از او می ترسیدند اما روح خوبی بود.او فقط می ترساندشان تا به آنها کمک کند.

One night, some children and a dog were playing by the river. They were having fun with their pet. But they were far from home. Then the weather became bad. It rained and rained. The river was rising. It was very dark. The children knew they were lost. They needed to go north, but they didn’t know which direction it was. When the moon came out, they saw a ghost by the river. The ghost said, “Go away!”

یک شب چند بچه و یک سگ کنار رودخانه در حال بازی بودند.آنها با حیوان خانگی شان سرگرم بودند.اما از خانه شان دور بودند.سپس هوا بد شد.باران بارید و بارید.رودخانه بالا آمد.هوا خیلی تاریک بود.بچه ها فهمیدن گم شدند. آنها باید به شمال می رفتند ولی نمی دانستند کدام جهت است.وقتی که ماه بیرون آمد روحی را کنار رودخانه دیدند.روح گفت برو.

The children felt great fright. They knew it was a ghost. Then the ghost moved closer. She yelled again, “Go away!” The children became very upset. Some of them began to cry. The children knew they had a choice: they could escape, or they could stay and face this scary individual in the dark.

بچه ها به شدت احساس ترس می کردند.آنها می دانستند او  یک روح است.سپس روح نزدیک تر شد.او دوباره فریاد زد «برو» بچه ها بسیار آشفته شدند.برخی هاشون شروع به گریه کردند.بچه ها می دانستند یک انتخاب دارند: می توانستند فرار کنند یا بمانند و در تاریکی با این فرد ترسناک روبرو شوند.

The children ran a long distance away. The ghost followed them all the way. Finally, the children reached home. The ghost was very happy. Soon the river rose higher and higher. It was very dangerous. The ghost had helped the children survive! She had saved them from the rising water. She also used her power to lead them home. Sometimes, meeting a ghost has advantages. A ghost can save your life!

بچه ها خیلی دور دویدن.روح تمام راه آنها را دنبال کرد.سرانجام بچه ها به خانه رسیدند.روح بسیار خوشحال شد.به زودی رودخانه بالا و بالاتر آمد.این بسیار خطرناک بود روح به بچه ها کمک کرد زنده بمانند.او آنها را از بالا آمدن رودخانه نجات داده بود.او همچنین از قدرت خود برای هدایت آنها به خانه استفاده کرد.گاهی اوقات، ملاقات با یک روح مزایایی دارد. یک روح می تواند زندگی شما را نجات دهد!

پرسش های داستان صوتی

داستان کوتاه در مورد روح
داستان کوتاه در مورد روح

کلام پایانی

اگر می خواهید از صفر تا صد زبان انگلیسی را یاد بگیرید کافیست مقاله های زیر را بخوانید:

ادامه داستان های بالا را می توانید در نرم افزار آموزش زبان انگلیسی از پایه شیوا دنبال کنید.